لبْـگریه
يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۴ ب.ظ
دستشویی نزدیک در حیاط است و من توی دستشویی ... کلید را توی قفل در میگذارد و میچرخاند ... لبخند میزنم ... قلبم لبخند میزند ... خیال میکنم باباست ... در را پشت سرش میبندد ... نه! بابا در را انقدر محکم نمیبست ... صدای در بستنش فرق میکرد ... مواظب در حیاط هم بود حتی ... قلبم ... گریه میکند ...
- ۹۳/۰۷/۰۶