دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44


دَرْ زُلْفِ چونْ کَمَنْدَشْ اِیْ دِلْ مَپیچْ کانْ‌جا

سَرْها بُریدِهْ بینیْ بی جُرم و بی جِنایَتْ

کاشیِ مسجدِ دل
  • ۹۷/۰۲/۱۳
    ...
آخرین نقشِ کاشی

۳۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

نوشته بود؛ زمستان ماندگاری شد برای ما؛ تابستانی که بر جهان گذشت.

نوشته بودم؛ تموز بود و سرمایی سخت ...

نوشته بود؛ بهاری را گذاشته‌ام کمانچه بکشد در اصفهان؛ بقیه‌اش هم گفتن ندارد.

نوشته بودم؛ بهار بود و سازها، همه در اصفهان شکست ...


چقدر شبیه من بود حتی از قبل‌تر‌ها که نوشته بود؛ 
"وقت ؟
آدمی می‌تواند چند ساعتی اضافه از دل بیست و چهار ساعتش بکِشد بیرون؛ اگر بخواهد. برای کسانی که دوستشان دارد ... "

 
یادم باشد؛ گم نشوم میان لحظه‌ها .. گم نکنم کسانی را که دوست دارم،‌ میان موجهای زندگی .
یادم باشد؛ گم نکنم دوست‌داشتن را ...
یادم باشد؛ بیچاره هر آن‌که در پی دنیا، می‌دود به سر. 
 
غمین باغ ِ مرا باشد بهار ِ راستین ؛ پاییز .
آوخ از این فصل‌های پی‌درپی،‌بی تو ..
 
 
 

حبذا نوشت:

دلتنگِ خاطراتِ عزیز گذشته‌ام

من را شبیه ساعت ِ دیشب عقب بکش

 

  • فاطمه‌‌ی پدر