گمَت کردهام
نشستهای کنار گوشههای کندهی کاشیهای حمام ... کنار پوسیدگی و رنگ رفتگی ِ در آشپزخانه ... نشستهای کنار ریخنگیِ گچ دیوار ... کنار پیچ شل شدهی روشویی ... کنار گلدانهای توی حیاط ... روی پلهها ... نشستهای روی چارپایه و ناخنهایت را کوتاه میکنی ... نشستهای کنار در خانه و جورابهات را که گلوله کردهای توی کفشهات یکییکی در میآوری و میپوشی و من به دمپاییهای کنار پات نگاه میکنم و به کفشها و دمپاییهایی که همه را مرتب چیدهای کنار دیوار ... نشستهای روبروی تلویزیون و خیره شده ای به تصویرهایی که تند تند از جلوی چشمهات میگذرد و این یکی پات را انداختهای روی آن یکی پات و کنترل تلویزیون کنار دستت است و صدای تلویزیون هیچ نمیآید ... دراز کشیدهای گوشهی دنج و همیشگیات و دستت را سُر دادهای زیر سرت و چشمهات را بستهای و ساعت شبنمای رو مچ دستت دلبری میکند برای من ... صدای نفس کشیدنت میآید ... صدای حضورت ...
جایی هم مانده بهش دست نزده باشی، ننشسته باشی، نخوابیده باشی ؟ ... همه جا جای دستت پیداست، ردِّ حضورت ... چقدر این خانه دوستداشتنیست ...
- ۹۳/۰۴/۱۸