دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44


دَرْ زُلْفِ چونْ کَمَنْدَشْ اِیْ دِلْ مَپیچْ کانْ‌جا

سَرْها بُریدِهْ بینیْ بی جُرم و بی جِنایَتْ

کاشیِ مسجدِ دل
  • ۹۷/۰۲/۱۳
    ...
آخرین نقشِ کاشی

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

بابای من، نمیدونی چقدر خوشحال می شم وقتی می خوابم و خوابت رو می بینم. میدونی حتما. میدونی.

دیدن همیشگیت آرزومه.

هرچند ننه جان خیلی کم به خوابم اومده توی این چند سال. گاهی فکر میکنم از دستم ناراحته که بودنش رو باهام قسمت نمیکنه. آجی جان رو که دیگه نگو. اصلا ما رو به کلی فراموش کرده فدای دلش بشم که تا بود قدرشو ندونستم. کاش بودین و راهی باز میشد من فداتون بشم

من دوستتون دارم. همیشه به یادتونم. بخاطر اشتباهاتم همیشه ازتون معذرت میخوام. بخاطر بچگیهایی که کردم. امیدوارم شما من رو ببخشید و توی خوابهام من رو محروم نکنید از دیدن وجود ماهتون.

  • فاطمه‌‌ی پدر