من به اوج ِ لامکان بردم! وگرنه پیش از این
عشقبازی پلهای از دار بالاتر نداشت
/ سلام بر حسین /
صائب.
- ۰ نقش کاشی
- ۱۱ مهر ۹۳ ، ۲۱:۵۲
من به اوج ِ لامکان بردم! وگرنه پیش از این
عشقبازی پلهای از دار بالاتر نداشت
/ سلام بر حسین /
صائب.
حبذا نوشت؛
به این رسیده ام که بسیاری از امور در اثر تلقین در آدم به وجود میآید. مثل این ها که فکر می کنند و مریض میشوند، میشود احساس کرد و مهربان شد. ناراحت شد. غمگین شد. مست شد. غرق شد.
در مقامات معرفتی هم مشهور ست که بعضی درجات کمال اوّل با تلقین در انسان حاصل می شود. از جمله مهمترین امور تلقینی، "صبر و حلم" ست. روایاتی ست بر این مضمون که هر کس به خودش تلقین کند که صبور ست و شکیبا، عاقبت بدان می رسد. حدیثی ست از امام باقر علیه السلام، که در روز قیامت ندا می دهند که "این المتبصّرون؟"، یعنی کجا هستند آنها که خودشان را به صبر زده اند ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من اما امشب درجه ی کمال نمیدانم چیست ... پرم از دلتنگی، تلقین و صبر هم نمیدانم چیست ...
پارسال این روزها کجا بودم ؟
قمری که به سال نگاه کنی،خودِخودِکربلا بودم ... شاید بین الحرمین، شاید حرم آقا اباالفضل روحی فداه ، شاید حرم روح و روان و جانم/حسین/ ...
قمری که نگاه کنی، پارسال همین وقتها من خوشبختترین آدم روی زمین بودم ... اگر بابا نرفته بود ... اگر بابا اینقدر سخت نرفته بود ... من از غم دوری کربلا، همین امشب، یا فردا صبح، یا فردا ظهر وقت خواندن عرفه در کربلا، جان میدادم ...
یک روز بیایم آقا؟ بیایم پابوس؟بیایم بگویم هر چه التماس کردم عزیزانت را، نگاهم نکردند؟ ... بیایم گریه کنم؟ .. بیایم بگویم بابا که رفت جای هزار شمشیر روی تنش بود؟ ... اجازه میدهی بیایم؟ ... من نه مشهد میروم، نه پناهِ خانم فاطمه معصومه آرامم میکند ... گلهای ندارم که دوستم نداشتند ... فقط میخواهم بیایم از غصهی دوستداشتهنشدن گریه کنم پیش پای شما ... بیایم آقا؟... تو را به عرفه ... تو را به خدایی که نگهدارندهی دستهای ابراهیم بود از ذبح پسرش ... من تا پیش شما گریه نکنم خوب نمیشوم ... مریض بمیرم؟ ... دوست دارید زائر عرفه و اربعینتان بیمار بمیرد؟ ... بخدا پیش شما گریه کنم خوب میشوم ... بیایم آقا؟
آقا حواستان هست به پدرم ؟ .. هست؟ ...فدای دلتان ... فدای ذره ذره ی وجودتان ... بابا را سپردهام به شما ...