حسرت،غبطه، و شاید حسادتها ...
دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۳ ق.ظ
این روزها زیاد آدمهات را میخوانم ... میخوانم و همهش گوشه ی دلم یک حسرتی ، یک غبطهای،شاید هم یک حسادتی گل میکند به آنهایی که مینویسند از عشقبازیهاشان با تو ... مخواه برای من این حسرت و غبطه و شاید حسادت را ... مخواه ... نمیشود اجازه دهی مثل قبل عاشقت باشم؟ ... نمیشود؟ ... نه از روی حسرت یا غبطه یا حسادت ها ...
* مثلا امروز پنجدری را خواندم .. و خط دوم را ... و دخترکی را که عشقِ کسی بود که میشناختمش و دخترک هم او را عاشق بود و نرسیدند به هم و دخترک رفت و امروز بیهوا یافتمش، که عاشق دیگری شده بود و به وصال رسیده بود و از گذشتهی نه چندان دورش خاطرهای دور و دورتر شاید فقط در ذهن من به جا مانده بود ... دخترک را من اما هیچ نمیشناختم، حتی در حد یک سلام!
- ۹۳/۰۵/۲۰