نه به وعدهی مرگ حتی ...
يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۲۳ ب.ظ
در دلم دخترکی چمباتمه زده و زانو میگزد و زار میزند ... نه با وعدهی عشقی ناب ... نه به وعدهی لبخند شیرین کودکی شیرینتر ... نه به وعدهی پول، کار، زندگیِخوش ... به هیچ آرام نمی شود ... فقط گریه میکند و هقهق میزند و میگوید؛ من بابام را میخواهم ...
میفهممش ... بفهمش ...
- ۹۳/۰۶/۰۹