شبیه
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۲۴ ب.ظ
خدا چاره کرد که از ما بگیرد تا ... تا ...
و بعد دانست که وقتی گرفت آن شد که زرمان نوشته است ...
....
«اندیشهٔ هجر دردناکت
آویخته جان من به مویی»
:: عراقی
جان جان جانم
حکایت حکایت نرسیدنها بود و بهسختی ازدستدادنها. بود. وقتی ریشهٔ زندگیت را جوانجوان...... بقیهٔ ازدستدادنهای دنیا انگاری بازی است. باری نیست. خمت نمیکند. این را تو عزیز ازدستداده خوب میفهمی؛ برای من هم همین کافیست. حرفش را نزنیم.
جان جان جان
حالا حقیقت گذشتن و رهاکردن برای دیگران است؛ بهراحتی. از دستهای خالی ما، همه را بردارند هیچ خم به ابرو نمیآید.
میبینی؛ در همین دو بند هم میم بهمرور از جان گرفته شد.
به اضافه ی عکس موهای سپید شدهاش از هجر ... +
- ۹۳/۱۱/۰۳