ناچار ...
چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۲ ق.ظ
من از سر ناچاریه که حرف نمیزنم بابا ... رفتن تو .. رفتن مادربزرگ ... از دست دادن اجباری دوست .. مگر آدم چندبار میتونه بمیره ؟ ... چه سوالی! ... حتما خیلی زیاد میتونه که من پشت سر هم دارم تجربه ش میکنم !!!
بابا ... قول میدم بعد از تو دنیای خدا رو هیچوقت دوست نداشته باشم ... به قول هم احتیاجی نداره ... بعد تو هیچ چیز دوستداشتنی نیست اصلا..
اما ... دنبال فرصتم ... برای رویایی که به نام تو آغازش کردم ...
- ۹۳/۱۲/۰۶