میلاد نهمین ... جودی که دریغ شد
نوشته: برای چون منی دوسال است که جواد معنای دیگری دارد ...
به خودم نگاه میکنم که پخش شده ام روی سنگفرش و های و های ...نصف دیگرم نشسته توی قبرستان و شهدای دستجرد را قسم می دهد ... یکی دیگر در من به گریه نشسته است میان نمازخانه ی مسجد امام صادق و پیرزنی دعا میکند برای هق هق سجده اش... یکی عظمت و بلندی کوه و خورشید مقابل را که شمه ای از عظمت خالق است واسطه میکند ... یکی میگوید سجاد! سجاااااد دلش داغدیدهتر رحیمتر است برای سری که بریده شد. یکی میگود حضرت مادر. یکی حسین حسین گویان از مقابلم میگذرد ... یکی مشهد است و هی جواد جواد جواد! ... یکی نشسته توی ایوان آینه به التماس عمه ی آنکه صاحب ِ امر و عصر و زمان است .. عباس ... زینب... علی اصغر؟ اکبر؟ ... غوغاست ... آشوب است .. بلواست ... هنگامه ی قیامت است که چادر دختری فاطمه نام و سیلی خورده روی زمین خاکی شده و کسی واسطه نمیشود؟ ...
سخت ترین باور دنیاست اینکه بدانی خدا هست.. وقتی که نیست
یکی در دلم التماس می کند شما را به خدا یکی بیاید برای من هم معنای دیگری بدهد ...
امروز بیشتر از همیشه آدمهایی را که تو را کنار گذاشته اند می فهمم در حالیکه رد میکنم اندیشه هایشان را. و بیشتر از همیشه آدمهایی را که به تو چشم دارند نمی فهمم. آدمهایی که هیچ ندیده اند و اصلا درک و فهمی ندارند از اینکه تو چقدر قابضی !
خواب بود یا رویا ... تو آمدی و آبِ توی دستهایت ریخت ... عباس
بد دل شده ام. از خوشبختی آدمها دلم به هم میخورَد ... از این بد دلی به تو پناه نمیآورم چون در پناه تو بد دل شدم. بلدم چطور مو سپید کنم در مبارزه با هر چه بدی که تو حوالهام کرده ای ... طلب نمیکنم ازت، که نمیدهی به من مطلوبم را ... فقط خدایی کن و مثل همیشه به مبارزهام نگاه کن.
- ۹۴/۰۲/۰۹