از بین این همه دوستداشتنی ... تو را که از همه دوستداشتنیترینی ... دوست ندارم دیگر ...
* آنچه را در من میکُشی ... عشق است خوش انصاف ... !
- ۰ نقش کاشی
- ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۲:۳۲
از بین این همه دوستداشتنی ... تو را که از همه دوستداشتنیترینی ... دوست ندارم دیگر ...
* آنچه را در من میکُشی ... عشق است خوش انصاف ... !
زن عمو گفت؛ من یادمه،میگفت من میشمرم تا فاطمه بنویسه . تند تند میشمرد تو هم می نوشتی ...
چرا من اصلا یادم نیست موقع درس خوندن بهم کمک کرده باشه؟ ... اما خوب یادمه پا میذاشتم روی شونه های قویش و از بدنش بالا می رفتم و از اون بالا می پریدم پایین ... یادمه منو با شکم تکیه میداد روی کف پاهاش و دستامو میگرفت و به پشت می خوابید رو زمین و منو با پاهاش می کشید بالا و چون میدونست عاشق اون بالا موندنم، تا وقتی بدنش طاقت می آوورد من رو اون بالا نگه می داشت ... یادمه وقتی مجبور شدیم پشت ماشین یکی از فامیل برگردیم، چادر رو انداخت روی پاهاش و زیر زانوهاش برام یه خونه ی چادری کوچیک درست کرد و من رو فرستاد اون پایین تا سردم نشه ... یادمه شبا تا کنارش نمیخوابیدم و دستشو توی دستم نمی گرفتم و قصهی دختر چشمهی رنگین رو برام تعریف نمیکرد خوابم نمیبرد ...
تو اگر بری من خیلی غصه میخورم ... ولی التماس نمی کنم که بمونی ... خسته ای از این دنیای سرد، می دونم .. تو خیلی قوی بودی .. اونقدر قوی که الان هم میگی رفتن دست خداست ... و دوست داری که بمونی .. وجودم تمام خواهشه برای بودن و موندنت .. اما التماس نمی کنم ... دوست دارم راحت باشی .. راحت و آسوده ...
این که کمتر گریه می کنم برایت معنی ش این نیست که فراموشت کرده ام ... معنی ش این است که بی چاره شده ام از نبودنت ...
+ هیچکس نمیتواند تو را از من بگیرد ...
نیستی ...
فردا شب مراسم هر ساله ی روضه ی امام حسین را داریم .. و تو نیستی ...
روضه ای بود از قدیم ... نذر بودنهایت ... حالا درست میانجای نبودنت، خودم را راضی نگه داشته ام به اینکه در دلم هستی ... هنوز و تا همیشه ی بودنم ...
و فردا، نبودنت خود خودِ روضه ی حسین است
برگشتم از اصفهان ...
روضه های مسجد دانشگاه اصفهان و مسجد دانشگاه صنعتی را میگذارم کنار روضه ی شب هفتم در قم ... شکر که روضه ی شب عاشورا را در وطن بودم ...
دلم نه که آرام نباشد .. اما خوش نیست ... نه که ناخوش باشد .. خوش نیست ... می فهمی ؟
اینکه باورم نمیشود دیگر تو را ندارم، دست خودم نیست ... خیلی امید داشتم به حضرت باریتعالی ... اما دلم که شکست .. حالا هر چه ناز و نیاز مرا در قم میخرد باز برمیگردم سر خط اول که ؛الهی دل شکسته ام ... بابا دلم برایت تنگ است .. دعا کن دوباه و زود ببینمت ... آنقدر زود که از خاطرم برود سختی این روزهای فراق ... طلب زیارت اربعین کردهام به نیت قدمهات که دیگر نیست ..