دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44


دَرْ زُلْفِ چونْ کَمَنْدَشْ اِیْ دِلْ مَپیچْ کانْ‌جا

سَرْها بُریدِهْ بینیْ بی جُرم و بی جِنایَتْ

کاشیِ مسجدِ دل
  • ۹۷/۰۲/۱۳
    ...
آخرین نقشِ کاشی

گمَ‌ت کرده‌ام ...

يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۷ ق.ظ

اسفار اربعه‌ی ملاصدرای شیرازی را که مدتهای مدیدی‌ست دوست دارم بخوانمش، دست گرفته‌ام .... نمی‌دانم چقدر دوام بیاورم بین سطور این کتاب ... چند خط، یک صفحه، چند صفحه، چند جلد! ... شاید هم مقدمه را تمام نکرده کتاب را بستم ... کتاب خیلی سنگین و متفاوتی‌ست، می‌دانم ... اما برای من که تو را به تمامی گم کرده‌ام لازم است که از ابتدای وجود سفر آغاز کنم ... از ابتدای ابتدای وجود ... این لزومی که ازش حرف می‌زنم هم چیزی نیست که به خودی خود دریافته باشم‌ش ... من پی نشانه‌ها به سر دوان می‌روم و این راهی‌ست که خودت پیش پام گذاشته‌ای ... وگرنه من کجا و خواندن این قبیل مباحث کجا و خودت خوب شاهدی هستی برای اینکه سالهاست دوست دارم بخوانم‌ش و آنقدر خودم را در قد و قواره‌ی این حرفها ندیده‌ام که دوست‌داشتنم در حد آرزویی مانده و نخوانده‌ام‌ش و ایضاً خوب شاهدی هستی برای اینکه حالا هم می‌توانستم به صرافت خواندنش نیفتم اصلا ... تو انداختی‌ام ... و من چون صیدی در کمند به هر سو که می‌کشانی‌م می‌روم به هوای یافتن تو و یافته شدن ِ خودم ... دیشب از زندگی‌نامه‌ی صدرالمتألهین شروع کردم با بیان شیوای مرحوم نادر ابراهیمی که در قالب داستان ماجراهای زندگی این مرد بزرگ را به رشته‌ی تقریر درآورده بود ... امشب شب شروع سفر است به اذن خودت .. امید که تا پایان راه دستم بگیری و قدم به قدم راه ببری‌ام ...آن بخش‌هاییش را نشانم بده که قدرِ قدرتِ فهمم است و به کار دل و احوال و روزگارم می‌آید ...

 

دوام آوردم اگر! ... نکات را همین‌جا برای خویشتنِ گم شده‌ام یادداشت خواهم کرد ... دوام نیاوردم اگر! ... از خودم عذر خواهم خواست برای ناتوانی‌ام در دریافتن و اشک خواهم ریخت از این سبب که از این‌همه عظیـــم کان و معدن آفرینش بهره‌ای به قدر فهم ِ آرامش دهنده‌ای هم نصیبم نکرده است پروردگارش و پروردگارم ...

* سنگ بزرگ علامت نزدن است را هم زیاد شنیده‌ام ... زیاد هم شامل‌ش شده‌ام و می‌شوم ... اما باید بیازمایم خویشتن ِ خویش‌م را ....

  • فاطمه‌‌ی پدر

نظرات  (۱)

  • در مسلخ عشق
  • سلام، اول قالب وبتون عجیب بود تاحالا هم ندیده بودم. اسم وبلاگتون هم همینطور...
    اما مطلبتون نشون داده قدم گذاشتید در راه فلسفه و بحث اثبات ذات خدا...
    اگر از کتابهایی ساده تر امثال معرفت شناسی موسسه اما  شروع کنید ویا شاید هم شروع کردید و به مراتب بالا رسیده اید..
    اما پستتون برایم شوق داشت که چه زیا و ملتمسانه خواستید تا خدا کمکتان کند.
    ضمنا لینک شدید.
    پاسخ:
    سلام، خوش آمدین
    ممنون از راهنمایی خوبتون .. اما خیلی دست خودم نیست که باید حرکت از صدر به ذیل رو تجربه کنم .. تا خدا چی بخواد ...

    و تشکر بابت لینک ... قرار این وبلاگ به سکوته و پیوندهای عمیقِ ذهنی با دوستانی که معلم‌ند ... سر میزنم بهتون ان شاالله ...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی