دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44


دَرْ زُلْفِ چونْ کَمَنْدَشْ اِیْ دِلْ مَپیچْ کانْ‌جا

سَرْها بُریدِهْ بینیْ بی جُرم و بی جِنایَتْ

کاشیِ مسجدِ دل
  • ۹۷/۰۲/۱۳
    ...
آخرین نقشِ کاشی

چای لیمو ...

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ

وارد آشپزخانه که می‌شوم صداش را می‌شنوم که انگار با کسی حرف می‌زند ... می‌پرسم؛ هان؟چی گفتی؟ ... لیوان چای لیمو را از روی میز برمی‌دارد و می‌گوید؛ هیچی!با بابات بودم، گفتمش این لیوان چای لیمو را به یادت می‌خورم ... مکث می‌کند و می‌گوید؛ دوست داشت ...

باید دوستت داشته باشم ؟! ... بله! باید دوست داشته باشم تو را ... اما التماس‌ت نمی‌کنم ... سه شب پیش که مادر سر سفره بی نفس شد و نزدیک بود از دستمان برود و داداش با تنفس مصنوعی نفس‌ش را برگرداند(تو برگرداندی) فهمیدم که التماس کردن فایده‌ای ندارد ... می‌ترسم ازت ... خیلی می‌ترسم ازت ... نشسته‌ام و از دور نگاه‌ت می‌کنم فقط ... تو را و کار‌هات را ... جرأت نزدیک شدنم نیست* ... فقط نگاه‌ت می‌کنم ...

 

* هر که در این بزم مقرّب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند ...

* کتابه خیلی سخت است .. هنوز هم به خواندنش ادامه بدهم ؟

  • فاطمه‌‌ی پدر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی