دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44

هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیق .. الْمَحْزُونِ‏ الْمَهْمُوم .. هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِق .... و مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ ...

دو صفر چهل و چهار ... 00:44


دَرْ زُلْفِ چونْ کَمَنْدَشْ اِیْ دِلْ مَپیچْ کانْ‌جا

سَرْها بُریدِهْ بینیْ بی جُرم و بی جِنایَتْ

کاشیِ مسجدِ دل
  • ۹۷/۰۲/۱۳
    ...
آخرین نقشِ کاشی

چرا من نه ؟!

چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۶ ب.ظ

فقط دمپایی های تو جلوی در هال زیادی بود ... لباسهای تو روی جارختی زیادی بود ... کفش‌های تو روی جاکفشی زیادی بود ... فقط نشستن ِ تو روی سکوی توی حیاط زیادی بود ... جای زیادی گرفته بودی ...

جای دمپایی‌هات جلوی در هال خالی‌ست ...جای لباسهات روی جارختی ... جای کفش‌هات روی جاکفشی ... جای نشستن‌ت روی سکوی توی حیاط ... جای خوابیدنت گوشه‌ی اتاق ... روبروی تلویزیون ... میانه‌ی هال ... روی صندلی آشپزخانه جای نشستنت‌ت ... خالی‌ست ...

از وقتی رفته‌ای این خانه پر شده از جای خالی‌ات ... چرا من زیادی نشده بودم ... چرا تو ؟!!!

 

وقتی رفتی جای خالی‌هات زیاد شد ... اما این دنیای تنگ هیچ فراخ‌تر نشد برای کسی ... چه دنیای بخیلی بود که داشتن‌ت را به من ندید ...

 

  • فاطمه‌‌ی پدر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی