ایستاده با ترس
سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۷ ق.ظ
م ترسم از مرور روزهایی که گذشت ... می ترسم از خوندنشون ... می ترسم از یادآوریشون ... می ترسم از نبودنت ... می ترسم که نیستی ...
لعنت بر این دنیا و تمام سختیها و اجبارهای حاکم بر اون ... گاهی دلم می خواد کنار بگذارم تعالی روح رو ... پشت پا بزنم به تمام حقایقی که زجر میده آدمیزاد رو ... نادیده بگیرم سکوت خدا رو ... و بگذرم از همه چیز ...
تنها دوست داشتن توست که نمیذاره از خدا ببرم باباجان ... تو حلقه ی وصل من هستی به خدایی که من رو نخواست ... بخاطر رضایت توست که کنار نمیکشم ... بخاطر دوست داشتن توست که ایستاده م ...
- ۹۴/۰۳/۲۶